سلام...
به این فکر افتادم که بعد از دو شعر زیبا از دو شاعر گران قدر ایران پر گهر ما بهتر است که کمی درباره زندگینامه ها و نحوه زندگی شاعران بزرگ صحبت کنیم....
از استاد گران قدر استاد شهریار شروع میکنم:
محمدحسین بهجت خشکنابی تبریزی ، متخلص به شهریار از نام آوران شعر فارسی در روزگار ماست. او فرزند حاج میرزا آقا خشکنابی است که در سال 1285 خورشیدی در تبریز زاده شد. شهریار تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در در تبریز گذراند و سپس راهی تهران شد.
در دارالفنون درس خواند و آنگاه ، به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران رفت.ام به سبب یک رویداد عاشقانه، درس و بحث را رها کرد و به خدمات دولتی روی آورد. شهریار در آغاز در اداره ثبت اسناد مشغول به کار شد (1310سال) پس از چندی به نیشابور رفت و دو سالی نیز در مشهد گذرانید.آنگاه به تهران آمد و به خدمت در شهرداری مشغول شد و سال بعد به بانک کشاورزی انتقال یافت و تا روزگار بازنشستگی در آنجا مشغول به کار بود. شهریار در آغاز (بهجت) تخلص می کرد و پس از آن، شهریار را برای تخلص خویش برگزید.
حال شعر زیبایی رو از این شاعر بزرگ می گذارم....
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر گرفتی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خوندل می خورم و چشم نظر بازم جام جرمم اینست که صاحبدل و صاحب نظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد ، که درآمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا ! هیچ نیرزد که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود که به بازار تو ، کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من که خود سیزدهم ، از همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو ازآن دگری ، رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت شهریارا ! چه کنم؟ لعلم و والا گهرم